ارتباط اختلافِ قراءات با تحریفِ قرآن
ارتباط اختلافِ قراءات با تحریفِ قرآن
در صدر اسلام، زبان و لهجهها و گویشهای مختلف عربی در مناطق گوناگون جزیرة العرب و جغرافیای اسلام وجود داشته است؛ که به عقیده عدهای (صرفنظر از موضوع تعددِ نزول قرآن)، این اختلافات قراءات در برخى از کلمات قرآن، نتیجه همین اختلافِ لغات و لهجههاى عربى و تعدّد آنها بوده است.[1] که حتی در برههای، این اختلافات موجب جنگهای خونین شده است.[2]
جدای از درستی یا نادرستی این مسایل، آنچه در موضوع نسبتِ اختلافِ قراءات به تحریفِ قرآن، بسیار مهم است این نکته میباشد که؛ در کتب تاریخ قراءات، مراحل و تطوراتِ مختلفی را برای قرائت قرآن از نزول وحی تا دسترسی کنونی آن، برشمردهاند. و حتی برخی تا شانزده مرحله برای این سیر و تطوّر، ذکر نمودهاند.[3]
در هر صورت، این تطورات، بعلاوۀ نواقص و کمبودهای خط عربی[4] در صدر اسلام، تغییراتی در سیر خوانش و نگارش کلام وحی پدید آورد. این تحولات، منجر به ظهورِ علمیِ جدید در قرائت قرآن شد. و پس از آن نیز، اجتهادِ قرّاء به این تغییراتِ خوانش قرآن، دامن زده است.[5]
صرفنظر از دلایل بروز و ظهور قراءات مختلف و گوناگون قرآن، اکنون که ما در پیشگاه قرآن کریم قرار داریم، مواجه با متنِ مستندِ تاریخی، از «مصحفِ امام» نیستیم. و در مقابل ما، قرآنهایی موجودند، که هر کدام دارای نگارشها و قرائتهای خاص خود میباشند.[6]
ما به یقین نمیدانیم که کدام یک از این قراءات، قرائت پیامبر(ص) یا مورد تأیید ایشان است.[7] از همه مهمتر اینکه، تغییر و تحولات قراءات قرآن مختص یک زمان نیست و در دورههای مختلف، متکثر شدهاند.[8] بنابراین به نظر میرسد به صرف تأییداتِ ثانوی حدیثی از معصومین(ع) یا محدثان، نمیتوانیم حقیقتِ اصلیِ کلام الهی را از میان این تنوع پیدا کنیم؛ چرا که این تأییدات، ممکن است مختص به دوران حضور برخی معصومین(ع) بوده باشند؛ امّا تعدادی از این قراءات، پس از دورۀ حضور معصومین(ع) یا تأییداتِ حدیثی آنها، ایجاد یا ترویج شدهاند.[9] و گفته شده که انحصارِ قراءات قرآنی، پدیدهای مربوط به قرن چهارم هجری میباشد.[10]
آنچه اکنون مهم است، چرایی این اتفاقات نیست، بلکه این حقیقت آشکار است که اکنون در مقابل ما، چندین قرائت با اختلافاتِ مشخص، وجود دارند که حتی برخی در تواتر همه آنها مشکوکند. (به زودی به این موضوع خواهیم پرداخت) و برخی نیز عقیده دارند؛ قرآن واحد است و نمیتواند همه این قراءات، صحیح و از جانب پیامبر(ص) باشند.[11]
وجود این اختلاف قراءات، بعلاوه منازعات دینی و فرقهای میان اهل سنت و شیعه در دورههای مختلف، باعث شده که برخی توهم نمایند که متن قرآن، تحریف شده است.[12]
در دو قرنِ اخیر، شاید نـخستین کسى از شیعه که در این زمینه مستقلاً مطلب نوشته و مسأله تحریف را مطرح نموده است، سید نعمت اللّه جزایرى(م1112) میباشد. پس از وی، محدثِ نورى(م1320) کتابِ مستقلی با عنوان «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» نوشت و مجموعه روایاتى را در زمـیـنـۀ «تحریفِ قرآن» عـرضه داشت؛ که منتقدان وی تءکید دارند، بیشتر آنها شاملِ روایاتِ اختلاف قراءات در قرآن میباشند.
تاکنون، کتابهای بسیاری در رد این کتاب نگارش شده است.[13] یکی از دلایلی که در این کتابهای انتقادی عرضه شده است؛ این مهم است که؛ «اختلافِ قراءات، به موضوع تحریف قرآن ربطی ندارد.» و یا وجود آنها، هیچ خدشهای بر مصونیت قرآن وارد نمیسازد.
به نظر میرسد؛ طرح این ادعا به صورت کلی، نمیتواند باطل کنندۀ نظر قائلان به تحریف قرآن باشد؛ بنابراین مناسب است که «نسبتِ اختلاف قراءات به تحریفِ قرآن»، به صورت ریز موضوعات متنوع و مرتبطی مطرح شود؛ و توسط محققین، مورد پژوهشِ دقیق قرار گیرد.
توضییح یا ابهامزدائی از مفهومِ «اختلافِ قراءات»
فرض کنید؛ مطلبی «وحی» شود. و توسط شخصی با «لهجۀ تهرانی» خوانده شود. و بر اساس همان لهجۀ تهرانی، نگارش شود. اگر این متنِ «واحدِ اصل»، توسط شش لهجۀ دیگر، همانند: شیرازی، اصفهانی، یزدی، مشهدی، قمی، آبادانی، خوانده شود، حالات تلفظی و شکلی متفاوتی پیدا میکند.[14]
امّا این حالات، فعلاً برای متن اصلی، مشکلساز نیست؛ چراکه در هر جا و هر زمانی (در محدودۀ فرضی ما) متن اصل، «واحد» است. و تنها خواندن از آن متن، متغیّر شده است. و با به راحتی و حذف شاخصههای هر لهجۀ قرائت شده، میتوان به متن اصلی و «لهجۀ تهرانی» پی برد.
حتی اگر در موقعیتی، متنهایی از هر هفت لهجه و توسط گویندگان همان لهجهها، نگارش و مکتوب شود. این متنهای جدید، هنوز هم تفاوتهایی قابل شناسایی با «متن اصلی» دارند. به عنوان مثال، متن نوشته شده به لهجۀ اصفهانی و نگارندۀ اصفهانی، شاخصههایی دارد[15] که با شناختِ لهجۀ اصفهانی، میتوان تفاوتهای این متن جدید را با متن اصلی، که مثلاً تهرانی است، شناسایی نمود.
امّا، مشکلِ «تغییر و تحولات غیر قابل شناسایی متن اصلی»، موقعی خواهد بود، که در طول زمان، فردی مثلاً شیرازی از روی متنی با لهجۀ اصفهانی، مطلبی را بخواند و آن را با شاخصههای لهجۀ خودش، که شیرازی است، نگارش کند. این متن جدید، «ترکیبی» خواهد بود و شناسایی تفاوتهای آن با متن اصلیِ تهرانی (اگر در دسترس نباشد) قابل شناسایی و تشخیص نیست، یا بسیار مشکل است.
برای دقت در این معنی، به تغییرات متن زیر توجه کنید:
میگویماش راست بگو دوستم داری؟ میگوید وای نه. (تهرانی)
میگمش راسش بُوگو دوسم میداری؟ میگه وُی نه. (شیرازی از روی متن تهرانی)
میگَمدا راسِشّو بُوگو دوسم میداری؟ میگه وُی نه. (اصفهانی از روی متن شیرازی) و...
اگر این تغییرات ادامه پیدا کنند و در زمانهای بعدی، متن اصلی مفقود شود، در این وضعیت، شناسائی و تشخیص متنِ اصلی از متنهای بعدی، ناننکن یا بسیار مشکل و دارای ابهام خواهد بود.
***
در حال حاضر، به نظر میرسد، جدای از نواقصِ مهم خط عربی در صدر اسلام،[16] احتمالاً متن قرآنِ نازل، دستخوش این تغییرات یا مشابه آن، در طول حدود یک تا دو قرنِ ابتدایی، شده است؛ با توجه به این موضوع، لازم است پیرامون اختلافِ قراءاتِ قرآن، دو مفهومِ متفاوت و مستقل مورد دقت پژوهشگران واقع شود:
1ـ اختلاف قراءات لهجهای، که در زمان حضور پیامبر(ص) وجود داشته است. و سفارش شده است: اقراوا کما یقرا الناس.[17] که ممکن است، شامل هفت قرائتِ لهجهای باشد؛ و شاید برخی از روایات، ناظر بر آن باشد؛ مثلاً از امام جعفربن محمد الصادق (ع) روایت شده است که: «ان القرآن نزل علی سبعة احرف و ادنی ما للامام ان یفتی علی سبعة وجوه ...»[18]
همچنین؛ پارهاى از این روایات، از جمله روایت «انزل القرآن على سبعة احرف»[19] یکى از مستمسکهای طرفداران این نظریه است که؛ قرآن مرکب از لهجات گوناگون عرب است.[20] به عنوان نمونه، برخى از علماى اهل سنت، از جمله طبرى منظور از «هفت حرف» در این روایت را، عبارت از لهجههاى مختلف عربى مىدانند.[21]
هر چند که؛ برخى دیگر از دانشمندان، ضمن نقد روایاتى که نزول قرآن را به لهجههاى گوناگون عرب دانستهاند، بر این باورند که قرآن به یک لهجه نازل شده و آن نیز فقط لهجه قریش است، که پیامبر اسلام(ص) از میان آنها به پیامبرى مبعوث شد.[22]
2ـ اختلاف قراءاتِ «شکلِ جدید» و «تحول یافته» در طول مدت حدود یک یا سه قرن، که مدتها پس از رحلت پیامبر(ص) رایج شده است. این قراءات، تعداد بسیاری را شامل میشود که چهارده تای از آن، بیشتر مورد توجه محققین و هفت تای آن مشهور میباشد.[23] این قراءات، جدای از تفاوت فرمهای لهجهای، تفاوتهای غیر لهجهای همانند کمی و زیادی در حروف و کلمات نیز دارند. که در آینده، به انواع آنها خواهیم پرداخت.
برخی از علماء، دلیلی که برای «حجیت» این قراءات موجود، ارائه دادهاند، حدیث معروفِ «انزل القرآن علی سبعه احرف» است،[24] یعنی قرآن به هفت حرف نازل شده است، تا اشارهای باشد به قراءات سبعِ موجود.[25]
از سوی دیگر، وجود برخی روایات مقابلِ احادیث «سبعة احرف» سؤال برانگیز میباشد. به عنوان مثال، از امام باقر(ع) روایت شده که فرمودند: «قرآن یکی است و از پیشگاه خدای یکتا نازل گردیده است؛ ولی اختلاف از ناحیه راویان است.»[26] و نیز در روایت امام صادق (ع) آمده است: «القرآن واحد نزل من عندالواحد و انما الاختلاف من قبل الرواه».[27] بنابراین عدهای در مقام ردِ حدیث «سبعة احرف» برآمدهاند. و عقیده دارند:
نزول قرآن با «حروف هفتگانه» معنی و مفهوم صحیحی ندارد. از این رو، این گونه روایات را باید کنار گذاشت. مخصوصاً بعد از آن که روایاتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بر دروغ بودن آن روایات دلالت میکنند؛ و این که قرآن تنها با یک حرف نازل شده و تمام اختلافاتی که وجود دارد از طرف راویان و قاریان است.[28]
همچنین، مرحوم سید محسن حکیم در شرح عروة، پیرامون حدیث سبعة احرف، مینویسد:
«حدیث مزبور نمیتواند ناظر به قراءات سبع باشد، زیرا پدیده حصر قراءات در سبع، در اوایل سده چهارم به وقوع پیوست، یعنی دو قرن پس از صدور حدیث مذکور».[29]
هر چند که؛ ممکن است این حدیث و روایات از این دست، اگر صحیح باشند، ناظر به قراءات معروف در عصر ائمه باشند؛ که پیش از پیدایش قراءات سبع متأخر، موجود بودهاند؛ و در حالت اول بیان شد.
در هر صورت؛ منطقی است که اگر قرائتی ثابت شود در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع) شهرت مردمی داشته است، جایز القرائت باشد. امّا نکته بسیار مهم این است که؛ اکنون نمونهای تاریخی و مکتوب از «متن اصلی قرآن» در صدر اسلام در دست ما نیست،[30] تا بتوانیم با تطبیق با آن، قرائتِ صحیحِ پیامبر(ص) را تشخیص بدهیم. و بر فرض که این نمونۀ کهن و کامل یافت شود، به خاطر معایب خط عربیِ مصاحفِ صدر اسلام، تشخیص قرائت اصلی و درست از این اختلافها، قابل شناسایی نیست.
بنابراین میتوان گفته که؛ انتخابِ قراءاتی که اکنون توسط برخی برگزیده و استعمال میشود، «تاریخمند» نیست؛ بلکه به استناد برخی از روایاتِ ثانویِ سفارشی، از سوی معصومین(ع) و یا غیر معصومین(ع) و دلایل دیگر، مورد پذیرش واقع شدهاند. همانند: قرائت حفص از عاصم، که اکنون در بیشتر کشورهای اسلامی، رایج است.[31]
اکنون، موضوع ما پرداختن به این ابهامات نیست؛ بلکه اینها اشاره شد که دستکم روش گردد، موضوع اختلاف قراءات، موضوعی بسیار مهم است و نباید آن را دست کم گرفت. امّا قبل از اینکه به «نسبتِ اختلاف قراءات قرآن به تحریفِ قرآن» بپردازیم، لازم است به شش موضوع، به عنوان مقدمه و پیشزمینه، اشاره داشته باشیم، که توجه به آنها، نتیجهگیری نهایی را برای خواننده آسان مینماید.
1ـ صحتِ تواتر و استعمال قراءات قرآنی
انواع قرائت را شش نوع دانستهاند: «متواتر، مشهور، آحاد، شاذّ، مجعول و حدیث مدرّج». امّا قراءات با توجه به «صحتِ سند»، «انطباقِ با عربیت و دستور زبان و لغت» و مطابقت با رسمالخط مصحفِ عثمانی، به دو بخش تقسیم میشود:
الف ـ قراءات متواتره.[32]
ب ـ قراءات صحیحه. (که شاملِ قراءات جامع ارکان و شرایط سه گانه و نیز قراءات شاذّ است.)
در تواتر قراءات سبع، سه قول مفروض است:[33]
اول آنکه: مطلقاً متواترند و همه آنها از مصادیق «ممّا نزل به الرّوح الأمین علی قلب سیّد المرسلین» میباشند.[34]
دوم آنکه: قراءات سبع، قسمتی از آنها از قبیل «هیأت کلمه» است مثل: مدّولین و تخفیف همزه و اماله و امثال آن؛ اینها غیر متواترند؛ ولکن تواتر آنها لازم و واجب نیست. و قسمتی از آنها مثل جوهر لفظ است مانند «مَلِک» و «مالِک»؛ و اینها متواترند.[35]
سوم آنکه: مطلقاً متواتر نیستند، هر چند که «جوهر لفظ» باشد.[36]
مشهور علمای عامه، اعتقاد به تواتر قراءات سبع و حتی قراءات عشره قرآن دارند. به عنوان نمونه رازی در «تفسیر کبیر» گفته است: بیشتر علما، رأیشان به تواتر است.[37] امّا پیرامون «نظرِ غالب علماء شیعه» در تواتر یا عدم تواتر قرآن دو ادعای متناقض وجود دارد:
برخی همانند؛ سید صدرالدین قمی در «شرح وافیه» فرموده است که: معظم مجتهدین از اصحاب ما به تواترِ قراءات سبع حکم کردهاند. به عنوان نمونه؛ علّامه حلی مینویسد:
قرائت قرآن با هر یک از قراءات هفتگانه جایز است؛ زیرا همۀ هفت قرائت، متواتر است.[38]
امّا از سوی دیگر، برخی موضوع جواز قرائت را از موضوع تواتر قراءات جدا نمودهاند؛ به این بیان که در فتاوا نمیتوان به این قراءات استدلال کرد و از این نظر حجیّت ندارند. و عقیده دارند که: قراءات عشره و یا سبعه بر خلاف آنچه که مشهور علماء عامه و دو نفر از علماء شیعه (شهید اول در ذکری و شهید ثانی در روض الجنان) گفتهاند، متواتر نیستند.[39] بنابراین، عدهای از علما و فقیهان شیعه، ( به عنوان نمونه: شیخ انصاری و آیت الله خوئی و آیت الله معرفت) در مورد تواتر قراءات، نظر موافق ندارند.[40]
البته، عامّه علمای شیعه و سنّی از متقدّمین و متأخّرین لااقلّ به صحت و موثّق بودن قرائتهای «قرّاء سبعة» بخصوصه، در خواندن نماز، تلاوت قرآن و بعضاً در صدور احکام و فتاوای فقهی نظر موافق دادهاند.
همچنین، بسیاری از علمای اهلتسنن و اندکی از دانشمندان تشیّع، قرّاء عشره را نیز موثّق دانسته و قرائت بر طبق آن را جایز میدانند. و نیز، قلیلی از علمای اهل تسنن بر قراءات چهاردهگانه، رأی مساعد و موافق دارند.[41]
از سوی دیگر؛ برخی عقیده دارند که؛ گرچه قراءات گوناگون متواتر نیستند،[42] اما نصّ قـرآن، بـالضـروره مـتـواتـر اسـت؛ یـعـنـى از هـر نـسـلى بـه نـسـل دیـگـر بـه تـواتـر نـقـل گـردیـده اسـت. [43]
به نظر میرسد که این ادعا، سست است؛ چراکه ما اکنون متن و نصِ اصلی قرآن یا متنی کامل و مستند از دوران پیامبر(ص) را در دسترس نداریم، و آنچه اکنون و در دورههای گوناگون از نص قرآن در دسترس بوده است، دچار همان مشکلات و معضلات قراءاتِ قرآن میباشند. بنابراین؛ نصی در دسترس نیست تا بالضروره متواتر باشد؛ بلکه آنچه اکنون در دست ماست، متنهایی مختلفی است، که یا قرءات گوناگون از آنها استخراج شدهاند، و یا متنهایی است که از قراءات گوناگون، نگارش یافتهاند؛ همانند: متن رایج کنونی در بیشتر کشورهای اسلامی.[44]
بنابراین؛ از جمله مسائلی که جا دارد در اینجا مورد اشاره قرار گیرد، مسألۀ فرق میانِ قراءات از یکسو و قرآن از سوی دیگر میباشد.
ـ آیا هر قرائتی از کلام وحی، قرآن محسوب میشود؟
ـ کدام یک از قراءات موجود، قرآن هستند؟
اهم اقوال و آراء در این زمینه عبارتند از: [45]
الف: قرآن و قراءات، دو حقیقت متفاوت از یکدیگر هستند.
بدرالدین زرکشی و برخی دیگر،[46] عقیده دارند:
«قرآن و قراءات دو حقیقت متغایر هستند. قرآن عبارت از وحیی است که بر محمد(ص) به منظور بیان قوانینِ الهی و اعجاز نازل شده است؛ امّا قراءات عبارت از اختلاف وحی از لحاظ حروف و کلمات و کیفیت اداءِ حروف این کلمات از نظر مشدد و یا مخفف خواندن و امثال آنها است.» [47]
همچنین از دانشمندان معاصر نیز چند تن قائل به تفاوت میان قرآن و قراءات هستند؛ همانند: دکتر صبحی صالح[48]، ابراهیم ابیاری،[49] آیتالله سید ابوالقاسم خوئی. وی مینویسد:
«هر یک از این قرّاء سبعه ممکن است احیاناً گرفتار اشتباه شده باشند، و دلیلی از نظر عقل و شرع وجود ندارد که؛ لزوماً باید از قاری خاصی از این قرّاء سبعه و یا دیگران در قرائت قرآن پیروی نمود. عقل و شرع نیز ما را از پیروی امری که قطعی و یقینی نیست منع کرده است.[50]
ب: نظریۀ تفاوت قراءات از لحاظ احتواء آنها بر شرایط قراءات صحیح.
در این نظریه آمده است اگر قراءاتی واجد صحت سند و منطبق با دستور زبان عربی، و مطابق با رسمالخط مصحف عثمانی باشد، میتوان آن را به عنوان قرآن تلقی کرد. و میان چنین قراءات و خود قرآن تفاوتی وجود ندارد. امّا آن قراءاتی که حتی فاقد یک شرط از این شرائط سه گانه باشد، نمیتوان آن را به عنوان قرآن تلقی کرد و فقط میتوان عنوان قراءات و یا قرائت را بر آن اطلاق نمود و باید میان اینگونه قراءات و قرآن تفاوت گذاشت. این نظریه را جمهور علماء و مقرئین اظهار کردهاند.
هر چند که تشخیص این شرایط، محک و معیارِ مبرّا از خطا ندارد و در انتها، نمیتواند «اینهمانی» تطابق قرائت تأیید شده با قرائتِ پیامبر(ص) را مطلقاً ثابت کند.
ج: هر قرائتی ـ حتی قراءات شاذه ـ نیز شایستۀ احراز عنوان «قرآن» است.
ابن دقیق العید، چنین نظریهای را متذکر شده است.[51]
2ـ معرفی قرائتهای مشهور
برای اطلاع از انواع قرائتهای قرآن، میتوانید به آثاری که از تاریخ 90 هـ ق تا 324 هـ ق تألیف شدهاند، مراجعه فرمایید.[52] از این آثار بر میآید که؛ قراءات موجود قرآن، شامل قراءاتِ مشهور، یا «قراءات سبعه»؛ «قراءات آحاد» و «قراءات شاذ» میباشند.[53]
صرف نظر از دلایل[54] توافق و هماهنگی مردم دربارۀ این قرّاء و اقتداء و پیروی از آنان، باید دانست که؛ برخی از این قراءات را اصحابِ ائمه معصومین(ع) نقل نکردهاند،[55] بلکه ناقل آنها عمدتاً نویسندگانِ کتبِ تفسیر و قراءات، چون: طبری، زمخشری، ابنخالویه، أبوعمرو دانی و ابنجَزَری بودهاند.
همچنین، هر چه از سدههای پس از عصرِ غیبت، به جلو میآییم، مفسرانِ شیعه، کمتر به نقل قراءاتِ خاصِ اهلبیت(ع) میپردازند و در عوض، حجم روایات قراءات از قاریان مشهور یا حتی شاذ، بیشتر میشود.[56] به گونهای که برخی مؤلفان کتب قراءات، ملاکهایی را معرفی و بر اساس آن، قراءاتی را انتخاب نمودند. به عنوان مثال، ابن الجزری در معرفی این قراءات میگوید:
قراءاتی است که سند آنها از مزیت صحت برخوردار میشود و این قراءات منطبق با ضوابط عربیت و موافق با رسمالخط عثمانی میباشد.[57]
هرچند که در تعریف و تشخیص این ملاکها[58] و نیز معیار صحت سند، نیز اختلافاتی وجود دارد.[59] البته؛ این تنوعِ نظرات و معیارها و نیز وجودِ مؤلفان و آثار مرتبط با قراءات ـ که از قرن چهارم تا قرن دوازدهم هجری امتداد داشته است ـ نتوانست از شهرت و حیثیت قراءات سبع بکاهد؛ بلکه این قراءات، شهرت و معروفیت خود را حفظ کرده و به عنوان محور بحث و مطالعه و تدریس، مورد توجه و عنایت بوده و هست.[60]
3ـ برخی از رویاتِ اختلافِ قراءات
روایاتی که در موضوع اختلاف قراءات مطرح میشود؛ حداقل دارای دو تقسیم بندی است:
یک ـ روایاتِ موضوعی.
برخی از آنها به صورت کلی نسبت به قرائتِ قرآن یا قراءات قرآنی، ادعایی را مطرح نمودهاند. که عدهای اندک از علما (همانند محدث نوری) ، آن را یکی از دلایل تحریف بر قرآن میدانند. در بررسی این روایات به «فقه الحدیث» و نقد متن توجه شده و توضیح داده شده است که مراد از تعبیرهای به کاررفته در این روایات ــ که غالباً حاکی از کاستی و افتادگی متن است ــ مانند «کنّا نَقْرَءُ...»، «قَرَأَها»، «نَقْرَئُها...»، «کذا اُنْزِلَتْ» و «ه'کَذا اُنْزِلَتْ» و نیز تعبیرات دالّ بر افزونی واژه یا جمله، باید معلوم شود.
منتقدان دلایلی را بر رد دلالت این روایات با تحریف قران، بیان داشتهاند، همانند اینکه؛ شواهد حاکی از آن است که واژه «قَرَأَ» و «اِقْر'اء» در صدر اسلام به معنای لغویِ «خواندن» نبوده است؛ مثلاً اگر گفته میشد فلان کس «اَقْرَءْ» است، بدین معنا نبوده که او خوشخوانترین است.[61]
دو ـ روایاتِ مصداقی.
امّا عدۀ زیادی از روایاتی که به اختلافِ قراءات پرداختهاند؛ مستقیماً به مصداق برخی از حروف و کلمات و یا جابجایی برخی از آنها اشاره دارند؛ که دال بر تفاوتی اندک در برخی از آیات قرآن میباشد. و اکنون در کتابهای قراءات قرآنی، به صورت یکجا جمع آوری شدهاند، و در دسترس هستند.[62]
در مقالۀ حاضر، دسته دوم یعنی روایاتِ مصداقیِ اختلاف قراءات، مدنظر میباشد. که اکنون پیرامون آنها میگوییم:
روایاتِ صحیح از رسول خدا(ص) و معصومین(ع) مأخذِ منحصر به فرد و منبعِ اصیل قرائت از دیدگاه علماء اسلامی است. بنابراین؛ جدای از کتابهایی که مستقلاً به موضوع قراءات قرآن پرداختهاند، و روایات از این دست در آنها فراوان است؛ در این پنج عنوان کتاب نیز، میتوانید روایات متعددی پیرامون اختلاف قراءات بیابید: 1ـ تفسیر ابن ماهیار، 2ـ تفسیر العیاشى، 3ـ تفسیر على بن ابراهیم القمى، 4ـ الکافى شیخ کلینى، 5ـ ناسخ القرآن سعد بن عبدالله قمى.
همچنین در آثار زیر نیز مواردی از روایات اختلاف قراءات ذکر شده است:
1. الاحتجاج طبرسى، دو روایت (ش279 و 354). 2. الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، دو روایت (ش884 و 1038). 3. الاستغاثة فى بدع الثلاثة، یک روایت (ش271). 4. اصل، عاصم بن حمید حناط، یک روایت (ش906). 5. اکمال الدین، صدوق، یک روایت (ش271). 6. الامالى، سید مرتضى، یک روایت (ش971). 7. الامالى، شیخ صدوق، دو روایت (ش283 و 661). 8. الامالى، شیخ طوسى، دو روایت (ش151 و 799). 9. بشارة المصطفى، یک روایت (ش828 ). 10. بصائر الدرجات، صفار، شش روایت. 11. تأویل الآیات الباهرة، شرف الدین نجفى، هجده روایت. 12. تحف العقول، یک روایت (ش828). 13. تفسیر البرهان، سید هاشم بحرانى، یک روایت (ش612). 14. تفسیر، النعمانى، نه روایت. 15. تفسیر، فرات الکوفى، دو روایت (ش1024 و 1025). 16. تفسیر نهج البیان، شیبانى، هشت روایت. 17. تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، دو روایت (ش270 و 272). 18. جوامع الجامع، طبرسى، دوازده روایت. 19. دعائم الاسلام، قاضى نعمان، یک روایت (ش274). 20. رجال، الکشى، یک روایت (ش617). 21. سعد السعود، سید ابن طاووس، دو روایت (ش112 و 166). 22. الطرائف ابنطاووس، یک روایت (ش466). 23. عیون الاخبار الرضاى، شیخ صدوق، سه روایت (ش564 و 710 و 742). 24. قرب الاسناد، حمیرى، یک روایت (ش855). 25. کتاب جعفر بن محمد بن شریح، یک روایت (ش717). 26. مجمع البیان، طبرسى، صد و پانزده روایت. 27. مناقب، ابن شاذان، یک روایت (ش472). 28. منتخب البصائر، شیخ حسن بن سلیمان حلى، یک روایت (ش465). 29. الیقین، ابن طاووس، دو روایت (ش280 و 281) [63]
4ـ تعداد اختلاف قراءات
تعداد اختلاف قراءات طبق ثبت «التیسیر فى قراءات السبع» نوشته دانى(م 444 ه) در حدود 1100 مورد است و بیشتر از دو سوم آنها، به ادغام و ضمیر یا صیغه حاضر و غایب فى المثل فرق «یعلمون» و «تعلمون» و امثال آن مربوط مىشود.[64]
البته، نویسندگان «معجم القراءات القرآنیة» که موارد اختلافِ قراءات را از آغاز تا انجام قرآن به ثبت رساندهاند، 10243 مورد اختلاف را ذکر کردهاند.[65] که بخش اعظم آن به ادغام یا عدم ادغام، اماله و جزئیات تجویدى و سجاوندى مربوط مى شود.
5ـ انواعِ اختلافِ میانِ قراءات
برخی از علماء، همانند: امام فخرالدین رازى، ابنجزرى، در مقام استقراى قراءات برآمدند. و سعى کردند وجوهِ اختلاف قراءات را مشخص سازند. به عنوان مثال؛ ابنقتیبه، وجوه اختلاف قراءات را در هفت وجه میداند:
1. اختلاف در حرکاتِ کلمه (1)، بدون این که در معنى و صورت و شکلِ آن تغییرى ایجاد کند؛ مانند «... وَ یَضِیقُ صَدْرِی ...».[66] که هم به رفع قاف: «ویَضیقُ» و هم به نصبِ آن «وَیضیقَ» قرائت شده است.
2. اختلاف در حرکاتِ کلمه (2)، که تغییرى در معنى ایجاد کند؛ لکن صورت و شکلِ کلمه محفوظ میماند، مانند «کفلها» در آیۀ: «... وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا ...».[67] کلمۀ «کفلها» هم به تخفیفِ فاء: «کَفَلَها» و رفعِ (محلّىِ) زکریا به عنوان فاعل، و نیز به تشدیدِ فاء: «کَفَّلَها» و نصبِ (محلّىِ) زکریا به عنوان مفعولِ دوم، قرائت شده است.[68]
3. اختلاف در حروفِ کلمه (1)، که در معنی تغییر ایجاد کند؛ لکن صورت و شکلِ کلمه محفوظ میماند؛[69] مانند: «ننشزها» در آیۀ: «... وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ...».[70] کلمۀ «ننشزها» هم با «زاء» : «نُنشِزُها» و هم با «راء» : «نُنشِرُها» قرائت شده است.[71]
4. اختلاف در حروفِ کلمه (2)، که در صورت و شکل کلمه تغییری به وجود مىآورد؛ لکن معناىِ کلمه محفوظ مىماند، مانند: «کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» در آیۀ: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».[72] این آیه به صورت «کَالصُّوفِ المَنفُوشِ» نیز قرائت شده است.
5. اختلاف در حروفِ کلمه (3)، که باعث تغییر در معنى و شکل میگردد، مانند کلمۀ «طلح» در آیه «وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ».[73] کلمه «طلح» با «حاء»: «وَطَلح» ، و نیز «عین» : «وطلع» قرائت شده است.[74]
6. اختلافِ در تقدیم و تأخیر، همانند: «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ ...»[75] که به صورت «و جاءت سکرة الحق بالموت» ، یعنى به صورت تقدیمِ «الحق» به «الموت» قرائت شده است.[76]
7. اختلاف در زیاده و نقصان، همانند: «... وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ ...»[77] که به صورت «و ما عملت ایدیهم» نیز قرائت شده است.[78] و یا همانند: «... فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»[79] که در برخى قراءات کلمه«هو» خوانده نمىشود.[80]
و نیز دو اختلاف دیگر نیز مفروض است، که شاید نتوان به «اختلافِ قرائت» از آن تعبیر نمود:
8. کم شدن جملات از متن قرآن، که مدّعیان وجود نقیصه و تحریف در قرآن بدان معتقد هستند.[81]
9. اختلاف در قواعد تجویدی، مانند ادغام و میزان مدّ که ممکن است صرفاً صورى باشد.[82]
ولی در مجموع و از جهتی دیگر، اختلافِ میان قراءاتِ قرآن را میتوان در سه دستۀ کلی، دستهبندی نمود:
الف ـ تفاوتهای به اعراب و حرکات.
ب ـ تفاوتهای به حروف و کلمات.
ج ـ تفاوتهای به کمی و زیاده.
کلام برخی در اینکه اختلافِ قراءات، تحریف نیست
پس از تألیف کتاب «فصل الخطاب»، که در سال 1292ق تألیف و در سال 1298ق منتشر شد، علمای بسیاری در مقالات و کتابهای «عدم ِتحریف قرآن»[83] و یا کتب «علوم قرآن»[84] و «تفسیر» و حتی کتابهای «اصولی»[85] به این مطلب پرداختهاند که بیشتر روایاتی که محدث نوری در اثبات تحریف قرآن جمع آوری نموده است، شامل اختلاف قراءاتِ قرآن است. و اختلاف در قرائت بر اختلاف در نصّ وحی و اثبات تحریف دلالت ندارد.
به عنوان نمونه، آیت الله حسنزاده آملی مینویسد:
اختلافِ قرائتها موجب تحریف و تغییر قرآن نمیگردد؛ و با اختلاف قرائتها در قرآن، نه کلمهای افزوده میشود و نه چیزی کاسته میگردد؛ زیرا اختلاف آنها در اعراب و صداها و برگرداندن ضمیر و کیفیّت تلفّظ، و خطاب و غیبت، و مفرد و جمع، و مانند اینها در کلماتی است که شایستگی برای آن دارد و با هر یک از قرائتها که خوانده شود، همه قرائتها آیات و کلمات قرآن بحالت اصلی خودش دست نخورده باقی میماند.[86]
جدای از آنکه گفته میشود که اختلاف در قرائت بر اختلاف در نصّ وحی و اثبات تحریف دلالت ندارد؛ حتی برخی عقیده دارند که این روایات، هیچ ربطی به موضوع تحریفِ قرآن ندارند.
آیت الله معرفت را در این رابطه نقل میکنیم:
«روایـاتـى که در کتاب «فصل الخطاب» گردآورى شده 1122 روایت است... که 107 روایـت آن مـربـوط بـه بـاب قراءات است؛ که برخى از ائمه اطهار، در قرائت به گونه دیگر قرائت کردهاند. روشن است که اختلاف قرائت، با مسأله تحریف ارتباطى ندارد، زیرا اختلاف قراءات سبعه یـا اربـعة عشر همواره در میان مسلمانان رایج بوده و هیچ کس آن را دلیل بر تحریف ندانسته است. نـمىدانیم چرا حاجى نورى این اشتباه بزرگ را مرتکب شده است. این قبیل قرائتها که بر فرض ثبوت، امرى متعارف بوده و هرگز به عنوان تحریف قرآن تلقى نمىشود و صرفاً مبین اجتهاد قرا در چگونگى قرائت قرآن است.»[87]
بررسیِ کلامی که گذشت
نسبت اختلافِ قراءات با موضوع تحریفِ قرآن را از دو منظر، میتوان مد نظر داشت:
الف ـ آیا صِرفِ وجودِ «اختلاف قراءات هفتگانه (یا بیشتر) قرآن، به صورت کلی، دلیل بر تحریف قرآن است؟ این همان موضوعی است که حاجی نوری به عنوان یک دلیل از دلایل متعدد برای اثبات تحریف قرآن ذکر نموده است.[88]
ب ـ وجودِ روایات و احادیثی که تعدادشان بسیار زیاد است و موردی، مشخص و جزئی، شاهد اختلافِ قراءات در برخی آیات قرآن هستند، نمیتواند باعث تحریف در قرآن باشد. این همان موضوعی است که استاد معرفت در مطلبی که پیشترگذشت، عنوان کردهاند. به عبارت کوتاه، اینگونه میتوان بیان کرد: «اختلاف قرائت، موجب تحریف در قرآن نیست.»
پیرامون منظر اول(الف)، میتوان گفت که؛ اگر به جای هفت و چهارده، حتی صدها گونۀ قراءات محتلف از قرآن وجود داشته باشد، دو فرض، متصوّر است: یا یکی از آنها، قرائت اصلی و منتسب به پیامبر(ص) است، یا هیچ کدام از آنها قرائت اصلی و منتسب به پیامبر(ص) نیست.
اگر هیچ کدام قرائتها اصل نباشند، که طرح مسألۀ تحریفِ قرآن، کاملاً صادق است و قابل مناقشه میباشد. امّا اگر یکی از قراءات در واقع و حقیقت، قرائت اصل و صحیح و منتسب به پیامبر(ص) باشد؛ از دو حال خارج نیست: یا آن قرائت را کشف نمودهایم که در این صورت، تحریف قرآن بیمعنی است؛ چراکه اصل مصحف با این قرائت صحیح در دست ماست و دیگر قراءات، همگی بی وجه و لغو هستند.
امّا در حالت دوم، اگر ما به قطع و یقین نتوانستیم قرائت اصلی و منتسب به پیامبر(ص) را از این قراءات کشف کنیم، طرح موضوع تحریفِ قرآن تا اندازهای میتواند بیمعنا یا حداقل کم معنا باشد؛ چون ما میتوانیم تمامی قراءات را مد نظر بگیریم و اگر دستور و حکم «عمل کردنی» از قرآن در کار است، بین آن اعمال، جمع کنیم.[89] مثلاً سورۀ حمد را در نمازها، با تمامی حالات و قراءات بخوانیم.[90]
امّا پیرامون منظر دوم(ب)، یعنی اینکه؛ اختلاف قرائت، تحریف هست یا نیست؟ مطمئناً این موضوع نمیتواند به انشاء و علاقه افراد، مستند شود. و به صِرف اینکه کسی بگوید «اختلاف قرائت، موجب تحریف در قرآن نیست» ، ما از وی بپذیریم. بنابراین لازم است دلایل محکم از سوی آنها در این موضوع ارائه شود.
ب